۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

واقعیت و توهم ابرقدرتی باستانی

هفته‌نامه آلمانی اشپیگل، دومین ویژه‌نامه‌ی سال ۲۰۱۰ خود را به ایران اختصاص داده. این مجموعه از چهار بخش اصلی تشکیل شده و شامل مطالبی خواندنی و بحث‌انگیز درمورد جامعه، تاریخ و فرهنگ ایرانیان از دوران باستان تا امروز است.
ایران برای بسیاری از ناظران و پژوهشگران پدیده‌ای دشوارفهم، ناشناخته و بعضا اسرارآمیز است؛ چه در دورانی که ایرانیان بر بخش بزرگی از جهان حکم می‌راندند، چه امروز که حاکمانش خود را زمینه‌سازان ظهور امام زمان می‌دانند. تلاش برای فهم ایران و ایرانیان از دوران تاریخ‌نویسان یونان باستان آغاز شده و تا امروز ادامه دارد. ویژه‌نامه‌ی مجله‌ی آلمانی اشپیگل را می‌توان به عنوان نمونه‌ای از این تلاش‌ها تلقی کرد. باستان‌شناسان و ایرانشناسان آلمانی از دیرباز نقش مهمی در شناخت و معرفی فرهنگ و تاریخ ایران داشته‌اند. ارنست هرتسفلد نخستین آلمانی‌ای بود که اواسط دهه‌ی دوم قرن بیستم کاوش‌های باستان‌شناسی در تخت جمشید را آغاز کرد و با ترجمه‌ی کتیبه‌ی داریوش و یافتن هزاران لوح گلی پرتوی تازه بر گذشته‌ی ایران باستان افکند. این ویژه‌نامه مطالب خود را زیر عنوان «ابرقدرت دوران باستان، دولت خدایی ملایان» به خوانندگان المانی‌زبان عرضه کرده است.

عظمتی که بود و توهمی که برجا مانده
ویژه نامه‌ی اشپیگل با بررسی تاریخ و فرهنگ کهن ایران در مقاله‌ای از دیتر بدنارتس زیر عنوان «عظمت و توهم» آغاز می‌شود. نویسنده به توصیف دیدار از تخت جمشید می‌پردازد که به گفته‌ی او همه‌ی ایرانیان از اسلامگرایان تا سلطنت‌طلبان به آن افتخار می‌کنند. او از محمود احمدی‌نژاد نقل می‌کند که ماه مارس سال ۲۰۰۷ سران قدرت‌های بزرگ جهان را به بازدید از تخت جمشید دعوت کرد تا آنگونه که او می‌گوید «قدرت و توانایی‌های مردم ما را به چشم ببینند.»
نویسنده مدعی است جای پای هویتی را که ایرانیان با تکیه بر گذشته‌ی پرافتخار، برای خود تصور می‌کنند و به آن می‌بالند، می‌توان حتا در باور به تشیع و رفتار حاکمان جمهوری اسلامی نیز دنبال کرد. دیتر بدنارتس می‌نویسد، تخت جمشید نمادی از ابرقدرتی باستانی است که در حافظه‌ی جمعی ایرانیان حک شده و بر رفتار حاکمان آن تا به امروز تاثیر گذاشته. به اعتقاد او غروری که این گذشته‌ی دور در ذهنیت ایرانیان به وجود آورده مرزهای قدرت، واقعیت و توهم را درهم ریخته است.
به زعم نویسنده، فتح ایران و به آتش کشیدن تخت جمشید به عنوان نماد قدرتی جهانی، چنان ضربه‌ای بر ذهنیت ایرانیان وارد آورده که اثر آن تا زمان حال برجا مانده است. بر این اساس رویای شکوه دوران باستان، از زمان سقوط سلسله هخامنشیان بارها انگیزه‌ی فرمانروایان این سرزمین بوده تا زمانی و به شکلی بار دیگر به یکی از بازیگران مهم صحنه‌ی جهانی تبدیل شود. بیهوده نیست که محمود احمدی نژاد چند روز پیش و در زمانی که کشور در اوج نابسامانی‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار دارد ادعا می‌کند «ایران قدرتمندترین کشور جهان است
حساسیت گروه‌های متخاصم نسبت به ایران باستان
در مقاله «عظمت و توهم» جنبه‌هایی از تاریخ ایران با نگاهی انتقادی دیده می‌شود که برای اغلب ایرانیان قابل قبول و خوشایند نیست؛ افسانه خواندن این باور که نخستین منشور حقوق بشر جهان از دستاوردهای کوروش هخامنشی بوده، از آن جمله است.
مستبد خواندن کوروش و شک در مورد اهمیت محتوای منشور او پیشتر نیز (جولای ۲۰۰۸) موضوع مقاله‌ی دیگری در مجله اشپیگل بود. آن مقاله در داخل و خارج از ایران با مخالفت‌ها و اعتراض‌های فراوانی روبرو شد. نویسنده‌ی ان یادداشت، ماتیاس شولتز، معتقد است کوروش نیز چون دیگر حاکمان دوران باستان مستبدی جبار بوده و توجه او به حقوق بشر و رواداری فریب و تبلیغاتی است که جهانیان تا امروز در دام آن گرفتارند.
زمانی که نوشته‌ی یاد شده منتشر شد ایرانیان سلطنت طلب و مخالفان ضد سلطنت جمهوری اسلامی با همان تندی به آن پرداختند که راست‌ترین گروه‌های اصولگرایان در داخل کشور. خبرگزاری فارس که از رسانه‌های افراطی حامی احمدی‌نژاد و وابسته به سپاه پاسداران محسوب می‌شود اشپیگل را متهم می‌کند که «با دیدی مغرضانه و با پیش كشیدن پیشینه خاندان منحوس پهلوی و برگزاری جشن‌های پر خرج ۲۵۰۰ ساله» کوروش را پادشاهی مستند معرفی می‌کند. خبرگزاری فارس هفتم مرداد ۸۷ می‌نویسد، برخلاف «اظهارات غرض ورزانه نشریه اشپیگل ... سازمان ملل نیز اعلام كرد كه کوروش كبیر "خواستار صلح" بود.»
همزمان با عکس‌العمل خبرگزاری فارس، "پایگاه تاریخ و فرهنگ ایران" نیز اقدام اشپیگل را همسو با حمله‌های دیگر مغرضان به میراث فرهنگی ایرانیان می‌داند «که در مقاله‌ای تهمت‌هایی به کوروش بزرگ زده و استوانه‌ی خشتی وی را دروغی دانسته است.»
"ایران در دوران مغول ایران شد"
گفتگو با برت فراگنر ایرانشناس مشهور اتریشی از دیگر مطالبی است که برخی از نظرات مطرح شده در آن مورد پسند بسیاری از ایرانیان نیست. فراگنر استاد پیشین دانشگاه بامبرگ، موسس و (تا سال ۲۰۰۹) رئیس انستیتوی ایرانشناسی آکادمی علوم اتریش است. فراگنر که پارسیان را ابرقدرت و از پیشگامان تمدن بشری معرفی می‌کند، معتقد است مفهوم "ایران" نه در دوران هخامنشیان که در زمان حکومت ایلخانیان مغول پدید آمده است.
او امپراتوری پارسیان را خاستگاه بسیاری از نمودهای تمدن بشری می‌داند و می‌گوید ایرانیان این جنبه از تاریخ باستانی خود را تا به امروز در حافظه‌ی جمعی نگه داشته و به آن اعتقاد دارند. فراگنر می‌گوید روشنفکران تبعیدی ایران وقتی در سال ۱۹۱۶ در برلین مجله‌ای را منتشر کردند، گرچه تمایلات مارکسیستی داشتند، آن را به نام یکی از قهرمانان اساطیری شاهنامه، «کاوه» نامیدند. فراگنر می‌گوید یک سال بعد که انقلاب بلشویکی در روسیه به پیروزی رسید مقاله‌ای در کاوه منتشر شد که در آن مزدک به عنوان "نخستین کمونیست" خوانده شده. به تعبیر فراگنر این ادعا معنایی ندارد جز این که، این تفکر را ما ایرانیان از خیلی وقت پیش می‌شناختیم.
هویتی که ایرانیان با تکیه بر پیشینه‌ی پارسیان برای خود ساخته و پرداخته‌اند موضوعی است که در بسیاری از نوشته‌های این ویژه‌نامه به آن اشاره شده است. نکته‌ی دیگری که در بسیاری از نوشته‌ها مشترک است، دشواری فهم ایران امروز در پرتو تاریخ پرفراز و نشیب ملتی است که زمانی بر بخشی از سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا حکومت می‌کردند و در دوران معاصر مرزهای کشور خود را در معرض هجوم "بیگانگان" می‌بینند.
پارس کهن را خاستگاه اعتقادات بنیادین مذهبی خوانده‌اند. جهان را در جدال همیشگی خیر و شر، تاریکی و روشنایی فهم کردن و انسان را در معرض وسوسه‌ی اهریمن دیدن هسته‌ی اصلی رویکردی زرتشتی است که به دیگر مذاهب نیز راه یافته است.
فداییان اسماعیلی و بهشت زمینی
ویژه‌نامه‌ی اشپیگل بررسی ایران باستان را با تحلیل تاریخ‌نویسان یونانی، به ویژه هردوت دنبال می‌کند، که به زعم بسیاری سازنده‌ی تصویر ایرانیان نزد غربیان بوده است. این بررسی با اوج و فرود ساسانیان ادامه می‌یابد تا در بخش دوم به «ورود الله» به ایران برسد. این مقاله را کریستف برنر نوشته که دانش‌آموخته‌ی دانشگاه ماربورگ است. او می‌نویسد اسلامی شدن ایران بیش از آنکه حاصل پیروزی اعراب در میدان جنگ بوده باشد، برآمده از قراردادهایی بود که با وعده‌های فریبنده مورد پذیرش ایرانیان مغلوب قرار گرفت.
در این مقاله به نقش زبان فارسی و ایرانیان در تدوین دستور زبان عربی و متون مذهبی مسلمانان پرداخته شده. برنر می‌نویسد هر شش گردآورنده معتبر احادیث ایرانی‌الاصل بوده‌اند.
ظهور اسماعیلیان موضوع مقاله دیگری از این مجموعه است. اسماعیلیان را در اروپا از سفرنامه‌ی مارکوپولو می‌شناختند که به اعتقاد بسیاری از ایرانشناسان تقریبا هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد. مطابق این تصویر رهبران اسماعیلیان بهشتی این‌جهانی برای فداییان خود ساخته بودند تا آنها پیش از ترورهایی که انجام می‌دهند در باغ‌هایی با جویبارهای شیر و عسل و شراب، و حوریان زیبارو جهان وعده داده شده را تجربه کنند.
تاریخ بر بستر افسانه و اسطوره
سیمونه کایزر در «بوستان زبان» به ستایش شعر فارسی در دوران اوج و شکوفایی آن می‌پردازد؛ به حافظ که به تعبیر او سرودهایش بوی باغ‌های شیراز را می‌دهد و جزیی از هویت ایرانیان به شمار می‌رود. کایزر در ادامه به رودکی و خیام اشاره دارد و به اشتباه شعرهای به جا مانده از خیام را «دو هزار رباعی» عنوان می‌کند. نویسنده در این مقاله که اظهارات مناقشه‌برانگیز در آن کم نیست، به شعر مولوی و سعدی نیز پرداخته است. شاهنامه فردوسی اثری است که هم در این بخش و هم در دیگر نوشته‌های این ویژه‌نامه بارها به آن اشاره شده است. بسیاری از نویسندگان بر این نکته تاکید دارند که در روایت ایرانیان از تاریخ، جدا کردن مرز میان واقعیت تاریخی با افسانه و اسطوره کار ساده‌ای نیست.
حمله مغول که به تعبیر یکی از نویسندگان اشپیگل تاثیری عمیق بر تاریخ ایران داشته موضوع یکی دیگر از نوشته‌های این ویژه‌نامه است. نویسنده همچون پروفسور فراگنر ایلخانیان را حاکمانی می‌داند که از زمان فرمانروایی، این بخش از امپراطوری جهانی خود را ایران خواندند. نویسنده معتقد است علت استفاده از این نام برای بسیاری از تاریخ‌نویسان همچنان معمایی حل ناشده است.
شکوه دوران باستان؛ مرهمی بر زخم ناکامی‌ها
هوشنگ شهابی استاد علوم سیاسی دانشگاه بوستون در مقاله‌ی خود راه ایران برای ورود به دوران مدرن را از قرن شانزدهم میلادی تا امروز پی می‌گیرد. او معتقد است راهی که شاه اسماعیل صفوی پس از زوال حکومت مغول، آغاز کرد به تشکیل دولت‌هایی انجامید که ادامه‌ی آن به جمهوری اسلامی رسیده است.
در نظر نویسنده جلال ال‌احمد و علی شریعتی از روشنفکرانی هستند که در پدید آمدن زمینه‌های فکری جمهوری اسلامی نقشی مهم ایفا کرده‌اند. از اینها، یکی غرب را مسئول زوال ایران می‌دانست و دیگری مدلی از اسلام انقلابی را تبلیغ می‌کرد که با برداشت‌های معمول از اسلام تفاوت داشت و آن را به ایدئولوژی کسب قدرت تغییر می‌داد. در ادامه‌ی بررسی اسلام‌گرایی در ایران مقاله‌ای نیز به شاه عباس صفوی اختصاص دارد که شهر اصفهان را به عظمت و زیبایی لندن و پاریس بنا کرد و تا به «نصف جهان» شهرت یابد.
در مقاله‌ای زیر عنوان «فرانسویان آسیا» شناخت و تصور اروپاییان قرن‌های اخیر از ایران بررسی شده است. به نظر نویسنده تصویری که در غرب از ایران وجود دارد تا امروز ریشه در کلیشه‌ها و نظرگاه‌های کهن دارد؛ سرزمینی که مردمانش از سویی با آفرینش بازی شطرنج، هنر فرش‌بافی، تقویم خورشیدی و نقاشی‌های مسحورکننده نقش فرانسویان هنرشناس و هنرمند آسیا را دارند، از سوی دیگر بیش از دو هزار سال با کابوس و رویای ابرقدرتی از میان رفته هویت خود را شکل می‌دهند و بر زخم‌ شکست‌ها مرهم می‌گذراند.
حکومت پهلوی و رفتار غرب
داود معتدل که سرگرم نوشتن کتابی درباره سفر شاهان ایران به اروپا در قرن نوزدهم است، ایران تا پایان دوران پهلوی را از نگاه اروپاییان تحلیل کرده است. او در مورد برخورد با حکومت پهلوی می‌نویسد، در غرب جنبه‌ی دیکتاتورمنشانه حکومت شاه سابق چندان مورد توجه نبود، زیرا ایران به عنوان متحدی در برابر نفوذ کمونیسم دیده می‌شد.
در مقاله‌ی دیگری روی کار آمدن سرسلسله پهلوی، رضا شاه، مورد بررسی قرار می‌گیرد. استخراج نفت در ایران و روی کار آمدن و کنار گذاشتن مصدق نیز موضوع مقاله‌ی دیگری در این ویژه‌نامه است.
آخرین نوشته در بخش سوم به سال‌های پایانی حکومت پهلوی اختصاص دارد. این سال‌ها با نگاهی انتقادی بررسی شده‌اند و نویسنده معتقد است، در دوران پهلوی دوم تنها دولتیان رشوه‌خوار و فاسد به ثروت رسیدند. نویسنده می‌گوید گرچه شاه در ظاهر علیه فساد اداری و دولتمردان فاسد موضع می‌گرفت اما در زندگی شخصی مثال بهتری نبود. نویسنده به بنیاد پهلوی اشاره می‌کند که به گفته‌ی او هتل‌ها، کارخانه‌ها و کشتی‌های تجاری را در تملک خود داشت اما به هیچ مرجعی حساب پس نمی‌داد.
دولت خدایی و تبعیدیان
دولت خدایی عنوان چهارمین و آخرین بخش از ویژه‌نامه اشپیگل است. در این بخش شکل‌گیری جمهوری اسلامی، جنگ ایران و عراق و جنبش اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم به بحث گذاشته شده است. همچنین بررسی جنبش زنان در یک قرن گذشته بخشی از مطالب این بخش را به خود اختصاص داده است. مقاله‌ی دیگری به ایرانیان در تبعید می‌پردازد. در این مقاله از نویسندگان و شخصیت‌های مختلفی که در شهرهای اروپا ساکن‌اند نام برده می‌شود.
تمرکز این نوشته بر روی زندگی و فعالیت شیرین نشاط هنرمند و فیلمساز و فرج سرکوهی روزنامه‌نگار و داستان‌نویس است. نشاط تازه‌ترین کار خود را که یک فیلم سینمایی به نام «زنان بدون مردان» است به جنبش ازادی‌خواهی در ایران تقدیم کرده است. فرج سرکوهی که خیال بازگشت به وطن، آسایش‌اش را سلب کرده می‌گوید، با طولانی شدن سال‌های تبعید علاقه‌ی آدم به خیلی چیزها از دست می‌رود.
عنوان‌ها اهمیت ندارند؟
در واپسین بخش از ویژه‌نامه اشپیگل گفتگویی نیز با فرزند ارشد محمدرضا شاه پهلوی وجود دارد که در همان نخستین پرسش به مسئله‌ای اشاره می‌کند که در میان ایرانیان بسیار مورد بحث قرار گرفته. خبرنگار اشپیگل می‌گوید «کسی را که ولیعهد ایران بوده و می‌بایست به عنوان جانشین پدرش محمدرضا شاه پهلوی بر تخت سلطنت جلوس می‌کرد، باید چگونه خطاب قرار بدهیم: والاحضرت، عالیجناب، پادشاه عالیقدر ....؟» و رضا پهلوی در پاسخ می‌گوید که برای او عنوان‌ها چندان اهمیتی ندارند و مهم ایده‌ها و تصوراتی هستند که او مایل است در مورد آینده‌ی کشورش به مخاطب ارائه کند.
با این همه برای هواداران او و مخالفان رژیم سلطنتی به کار بردن و نبردن عنوان «شاهزاده» برای فرزندان محمدرضا شاه پهلوی اغلب به موضوع بحث و جدل تبدیل شده. ظاهرا نزدیک بودن خاطرات دوران پهلوی هنوز امکان فاصله گرفتن از انقلابی که به سرنگونی این حکومت منجر شده را فراهم نمی‌کند؛ و یا برخورد دوگانه به پیشینه و تاریخ گذشته، که در بسیاری از نوشته‌های این ویژه‌نامه به ان اشاره شده، شامل گذشته‌ی نزدیک نیز می‌شود.

دویچه وله / بهزاد کشمیری‌پور/بلاگ نيوز
Share/Bookmark

هیچ نظری موجود نیست: