۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

دوست دارم با شما متفاوت باشم!!!

دوست دارم با شما متفاوت باشم!
"....به خانه از بهر خدا باید رفت "
عین القضات همدانی
زندگی هر انسانی به هر حال آمیخته به رنج هائی است، اما شاید رنجی که می خواهم از آن بنویسم را کمتر کسی تجربه کرده باشد، رنجی از این جنس که شباهت به بعضی ها مثل خوره به جان انسان افتد و آزار رساند؛ من نوجوان بودم که با قلبی آکنده از عشق پا به دنیایی دیگر گذاشتم تا بخوانم و بدانم و بفهمم.
راستش کم نگذاشتم و در حد توانم کوشیدم و تا الآن که مقابل کامپیوتر مشغول تایپم لحظه ای از راه رفته نادم و پشیمان نیستم اما از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که گاه از شباهت به بعضی هم لباسانم در رنجم؛
ناگفته نگذارم این "کمترین" برای خود افتخار می داند که درس دین بخواند و غباری از کفش عالمان راستین  و سالکان راه خدا  بر لباسش بنشیند  و بر چشمان خود کشد و صد البته نه هر دستار بر سر و عبا بر دوشی ؛ اما چگونه می توان "برخی رفتارها" را دید و "بعضی سخن ها" را شنید که به پای دین می گذارند و در کسوت دین ، آن می کنند که نباید کنند و آنگاه انسان رنج نکشد و قلب و دلش خانه ی غم نگردد ؟
چگونه می شود دید و شنید و فهمید و آنگاه رنج نبرد ....وای خدای من! چه می کنند و به کدام سو می روند! ....چگونه می توانم به آنچه که عشق می ورزم آنگونه باشم و در عین حال متفاوت باشم ...هم باشم و هم نباشم !!...باشم در آن راهی که از نوجوانی دل در گرو اش داشتم و هم نباشم البته به مانند آنانی که نمی پسندمشان !

نگاه نو
Share/Bookmark

۱ نظر:

علی مصلحی گفت...

سلام. این پست نوشته شما خیلی آرامم کرد. باور کن بعض وقتها بزرگترین دلخوشی آدمی مثل من دردهای نوشته شده شماست .از آنرو که زخمهای مرا نوشته ای و نوشته شما التیام زخمهای من است. کار خوبی کردی که وبلاگت را منتقل نکردی و وبللاگ جدیدی درست کردی .سعی کن نوشته ها را روی وبلاگ قبلی کپی کنی.ضمنا یه کمک کوچکی از دست من برا وبلاگت بر می آید اگه قابل دونستی می تونم کمک کنم خبرم کن.یا علی